این سه حرف ساده ی میان تهی ...

خاطرات
| خط خطی شده توسط رضا | ( )

از بین همصحبتان مجازی سالهای دور وبلاگم ، چند نفر برام خیلی خاص بودن.

یکیشون که اهل تبریز بود چند سال قبل کامنت داده بود و از احوالش باخبر شدم. تعبیر جالبی داشت، می‌گفت انگار بعد سالها همکلاسی دبستانو پیدا کردم.

از همینجا اگه پیاممو هنوز میبینه بهش میگم که ببخش اگه اونطور که میخواستی درکت نکردم ، آدم تا بخواد تجربه کنه و یاد بگیره، عمر و جوونیش میگذره.

نفر دیگه پرستار و اهل اصفهان بود و متاسفانه ازش بی‌خبرم. خیلی دلم میخواد از زندگی و احوالش بدونم.

اگه یه روزی پیاممو دیدی، خبری از خودت بده.

(همینکه هنوز تاریخ تولدتون یادمه، نشونه اینه که برام خاص بودین)

در کل یادآوری خاطرات از کسانی که سالهای دور باهاشون همکلام شدم، شیرینه و ممکنه الان حضور ذهن نداشته باشم و اسم و شهرشون یادم نیاد.

مثلا مهندس کردستانی که در جستجوی آرزوهاش رفته خارج و احتمالاً این متنو داره میخونه. راستش اون زمان فکر نمی‌کردم بتونم در انتخاب مسیر شغلی کسی موثر باشم.

نمی‌دونم با کسانی که همکلام شدم بیشتر تاثیر مثبت داشتم یا منفی ؟ مثلا مهندس صنایع شمالی یا پرستار مشهدی یا ...

امیدوارم زندگیتون لبریز از آرامش و خوشبختی باشه

هیییی ! زود گذشت !

«ناگهان چه زود دیر شد»


بهونه
| خط خطی شده توسط رضا | ( )

دنبال بهونه ای بودم که چند خطی بنویسم

چه بهانه ای بهتر از اینکه بگم هنوز زنده ام و زندگی میکنم

حالم نسبت به چند ماه قبل خیلی بهتره ، گذر زمان باعث کمرنگ شدن غم و غصه ها میشه

شاید یه جور کنار اومدن باشه ، پذیرش واقعیت و اینکه گذشته رو نمیشه تغییر داد ، اما آینده روبروی ماست

____________________________________________

پ.ن : ماهی داخل تنگ هم زندس ، اما زندگی نمیکنه !


برای مهمان ۱۶ سال پیش
| خط خطی شده توسط رضا | ( )

سلام.

شاید کسی باور نکنه که ۱۶ سال پیش یک رهگذر ۱۴ ساله اومده وبلاگم و کامنتی گذاشته و سوالی پرسیده، و الان بعد اینهمه سال دوباره سر زده که بفهمه سرنوشتم چی شده

و شاید خود شما هم باور نکنید که من کامنت اونروز شما رو یادمه !

راستش در این شرایط روحی، احوالپرسی شما حالمو یه ذره خوب کرد، اینکه از اعماق تاریخ و از دنیای مجازی یکی که نمیشناسم هنوز وبلاگ منو یادشه، حس خوبی بهم داد...

و جواب سوال فعلی شما :

خیلی دلم میخواد سرگذشتمو با یکی در میون بذارم، سعی هم کردم ، اما نتیجه خوبی نداشت.

انسان رنج دیده دنبال قضاوت شدن یا پیدا شدن مقصر نیست، همینکه دردها و زخم های دلش شنیده بشه و فهمیده بشه، برای تسکینش کافیه. اما ...

شک دارم بتونم تمامی زوایای زندگیمو همون‌طور که هست بازگو کنم و همانطور که هست دریافت بشه تا اگه قراره ناخودآگاه قضاوتی هم بشه، منصفانه باشه.

شاید هم این درخواست شما امتحانی برام باشه که آیا حاضرم مجدد سفره دلمو باز کنم و داستان غمگین زندگیمو تعریف کنم یا همون یکی دو بار کافیه؟!

_________________

پرانتز باز : سال ۱۳۸۷ بود نه سال ۸۶ : پرانتز بسته

پرانتز دوم : البته در این یک سال اخیر، دو سه نفر از خوانندگان ثابت اون زمان، بیادم بودن که اگه هنوزم سر میزند ، از همین تریبون بهشون سلام میکنم


مهمان خاطرات
| خط خطی شده توسط رضا | ( )

عجیبه !

اما گاهی میام اینجا

و مهمان خاطراتم میشم


تولد
| خط خطی شده توسط رضا | ( )

لغت «تولد» رو سرچ کردم

از  معانی « زاییده شدن و پدید آمدن» که بگذریم، بهترین مفهوم که پسندم شد «ظهور» بود.

انسان وقتی در روزمرگی هاش (چه شادی و چه غم) غرق میشه ، گذر ایام رو اونطور که باید حس نمیکنه

یادش میره که داره به عمرش اضافه میشه (یا بهتره بگم داره از عمرش کم میشه ! )

«تولد» بهانه ایست برای یادآوری این ظهور ، و افولی که سرانجام به آن خواهیم رسید و دوباره ظهوری مجدد در دنیایی دیگر.

بهانه ایست برای حساب و کتاب ، برای اینکه ببینیم کجا ایستاده ایم و به کجا می خواهیم برسیم

 

پروردگارا به من توفیق بده که شکر آن نعماتی که به من و پدر و مادرم بخشیدی به جا آورم و اعمال صالحی که موجب خشنودی تو باشد انجام دهم، و ذریه و فرزندان مرا نیز اصلاح فرما، بدرستی که من به درگاه تو رجوع می کنم و از تسلیم شدگان هستم (احقاف/15)


حال من
| خط خطی شده توسط رضا | ( )

- کجایی ؟؟
‌    کمرنگ شدی؟؟
    دیگه سر نمیزنی

 

+ یادت رفته ؟!

     حال من با حضورم در اینجا رابطه عکس داره !

     هر چقدر حالم بهتر باشه یا حداقل نرمال باشم، کمتر میام اینجا ...


گر دست رسد در سر زلفین تو بازم ...
| خط خطی شده توسط رضا | ( )

گر دست رسد در سر زلفین تو بازم /  چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم

زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست   /  در دست سر مویی از آن عمر درازم

پروانه راحت بده ای شمع که امشب /   از آتش دل پیش تو چون شمع گدازم

آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحی /  مستان تو خواهم که گزارند نمازم

چون نیست نماز من آلوده نمازی  /   در میکده زان کم نشود سوز و گدازم

در مسجد و میخانه خیالت اگر آید  /  محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم

گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی /   چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم

محمود بود عاقبت کار در این راه /   گر سر برود در سر سودای ایازم

حافظ غم دل با که بگویم که در این دور  /  جز جام نشاید که بود محرم رازم


داره دیر میشه
| خط خطی شده توسط رضا | ( )

یه وقتایی که دلم میگیره

با خودم میگم کاش تموم بشه برم پیش خدا

اما بعدش میبینم که نه ، شدنی نیست !

آخه خیلی وابستگی ها هست که پای آدمو می بنده

از طرفی پرونده ی اعمال چندان درخشانی ندارم،

آماده رفتن نیستم ، کوله بارم رو نبستم

داره دیر میشه !

 

چقدر دلم میخواست الان با یکی حرف بزنم 

شاید هم الان دارم همینکارو میکنم !

خدا حرفهامو میبینه ، همین الان توی مغزم دارم باهاش حرف می زنم

اینا رو دارم فی البداهه می نویسم ، برای همین نظم خاصی نداره

 

دارم فکر میکنم که نقاط سیاه زندگیم بیشتره یا سفیداش ؟!

نگران نمازهای قضا شده و روزه های نگرفته نیستم ، اونقدر مهربون هست که بالاخره یه روزی ببخشه

نگران حق الناس ام ...

نمیدونم این رمضان 1400 میتونه منو آدم کنه یا نه 

آیا وقت آن نرسیده که دلها برای یاد خدا خاشع گردد ؟ (حدید/16)

 

میترسم !

میترسم از « مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ  »  (زلزال/7)

___________________________________________

به نظر خودم اگه نظر لطفش ازم بر نداره ، رو به جلو و پیشرفتم

دلخوشم به لحظاتی که سحرها یواشکی باهاش حرف میزنم 

از امروز یکسال وقت دارم که آدم بشم ، یک بنده ی خوب خدا

____________________________________________

از خودم راضی نیستم

____________________________________________

گاهی بنظرم میاد که چقدر آمادگی عاشق شدنو دارم

انگار یه گوشه چشمی لازم دارم که دل ببازم 

کاش تو نگاهم کنی ای زیبا خدایم ...

__________________________________________

دارم سعی میکنم بفهمم چرا ازش دور شدم 

چرا نماز صبحم داره قضا میشه 

چرا افکار منفی میاد به سراغم 

چرا به جای پیشرفت ، دارم درجا میزنم یا حتی پسرفت

____________________________________________

ادامه دارد ...


اینهمه ...
| خط خطی شده توسط رضا | ( )

اینهمه "دوستت دارم" را پنهان کرده ای

برای کدامین روز مبادا ؟!

______________________

سال نو مبارک


گم شده
| خط خطی شده توسط رضا | ( )

بچه ای که دست مامانشو ول میکنه و گم میشه 
خیال میکنه مامانش گم شده !

حال منم اینطوریه :
خدای من گم شده ! کسی ندیدتش ؟!

_______________________________________

بین اومدن من به وبلاگم
و حال و احوال دلم
رابطه عکس وجود داره !

یعنی اگه دیدین مدت زیادی نمیام ،
معنیش اینه که حالم خیلی خوبه ...

 


یه وقتایی ...
| خط خطی شده توسط رضا

یه وقتایی

احساس میکنی خدا بغلشو واا کرده 

دلت هواشو میکنه و اشکات جاری میشه

قدر اون لحظه رو بدون

چون معلوم نیست

دوباره چند وقت دیگه تکرار بشه ...


جهاد اکبر
| خط خطی شده توسط رضا

جنگ واقعی
نه در روی زمین

و نه در سرزمین کربلا

و نه بین آدمها ،
بلکه در درون آدمها بوده و هست

اگه در جهاد اکبر ، یعنی جنگ با نفس خود پیروز شدیم
لایق این خواهیم شد که در جبهه ی حق و حسینی باشیم
وگرنه یا سکوت میکنیم و محافظه کاری 
و یا به طمع دنیا در صف باطل می ایستیم و حقیقت را سر می بُریم ...

________________________________________________________

اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً
خداوندا ، آخر و عاقبت کارهای ما را ختم به خیر کن

ناپسندیده ای که سرانجامش پسندیده باشد، بهتر از پسندیده ای است که پایانش ناپسند باشد : امام علی (ع)


دعای کمیل
| خط خطی شده توسط رضا

اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ،
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ النِّقَمَ،
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ،
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ،
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلاَءَ،

خدایا! بیامرز برای من آن گناهانی را که پرده حرمت را می‌درد،
خدایا! بیامرز برای من آن گناهانی را که کیفرها را فرو می‌بارند،
خدایا! بیامرز برایم گناهانی را که نعمتها را دگرگون می‌سازند،
خدایا! بیامرز برایم آن گناهانی را که دعا را باز می‌دارند،
خدایا! بیامرز برایم گناهانی که بلا را نازل می‌کند،

اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَ كُلَّ خَطِيئَةٍ أَخْطَأْتُهَا، 

خدایا! بیامرز برایم همه گناهانی را که مرتکب شدم، و تمام خطاهایی که به آنها آلوده گشتم ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* فرازی از دعای کمیل 


رها
| خط خطی شده توسط رضا

رها کنید این بازی های بچگانه ی عشق و عاشقی رو !

مسیر رو اشتباهی رفتیم 

عاشق کسی بشین که منبع و خالق همه هستیه

نه آدمی مثل خودمون از پوست و گوشت و استخوون و فنا پذیر ... 

_________________________________________

 کامنت ها تقریباً بسته شد ! 


قربانی
| خط خطی شده توسط رضا

ما آدما

علایق و امیال و لذت های زیادی داریم

که اگه در امتداد معبود و منبع هستی نباشه ،

(حتی اگه بعضی اسمشو بذارن «محبت و عشق و ...» )

اما در واقع هوس و هوای نفسه !

 

روز عید قربان، 

بعضی میل ها و هوسهامو قربانی کردم

خیلی چیزای دیگه هم مونده که باید قربانی بشه ...

سخت بود ،

اما برای شروع بد نبود ...